دل نوشته ها
کاش میشد هیچ کس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود گفته بودی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود(امروز بود
):
زندگی دفتری از خاطر هست. یک نفر در شب کم، یک نفر در دل خاک، یک نفر همدم خوشبختی هاست، یک نفر همسفر سختی هاست، چشم تا باز کنیم عمرمان میگزرد ما همه همسفریمدنیا را بد ساختند .......... کسی را که دوست داری تو را دوست ندارد کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوسش داری و او هم دوستت دارد، به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است زندگی یعنی این
............سنگ قبرم را نمیسازد کسی .مانده ام در کوچه های بی کسی.بهترین دوستم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد
این برف است که می جوشد، گرمایش رنج آور، رنجها همه زیبا. این درد است که می ماند، ناله از درد لذت بخش. گریه های بی مانند، این است که می ماند. خنده های مضحک، بی جایند. این تنهایی ست، که نورانی، شبها را روشن، رنجها را زیبا، بغضها را رها. و این تنهایی ست که می ماند
اگر من مردم مرا در تابوت سیاهی قرار دهید تا همگان بدانند سیاهی روزگار را چشیده ام چشمانم را باز گذارید تا همگان بدانند که چشم به راه او بودم دستانم را باز گذاریدتا همگان بدانندبه آرزویم نرسیده ام تکه یخی بر سر قبرم گذارید تا با اولین شعلهء خورشید آب شود تا بجای محبوبم بر سر قبرم گریه کند............... . ***